The diary of doctor

اینجا پر از منه و رویاهام . به دنیای من خوش اومدید

destiny day 1

  • ۲۱:۴۲

تعداد سوالات زیاد بود و زمان کم.وقت کافی نداشتم.سر و صدا و استرس جو به حدی بود که نمی تونستم خب تمرکز کنم.🥺

سالن انگار مراقب نداشت.فرمول ها یادم نمیومد.سوال ها رو تند تند رد میکردم.دیگه نا امید شده بودم. 😔😶

از طرفی بغل دستی ام تلاش میکرد که از رو من تست بزند و از من کمک بگیرد.بد جوری رو مخم بود. اکثرا وسط آزمون میرسیدند و سر و صدا میکردند.😐

در بلندگو اعلام کردند که وقت تمومه😰. باورم نمیشد. من به درس شیمی نرسیده بودم.مراقب ها پاسخ نامه را جمع کردند . قلبم به قفسه سینه ام می کوبید و فشرده میشد. دلم پایین ریخت😣 . با ترس از خواب بیدار شدم و نفسمو بیرون دادم.😓

شروع کردم به خندیدن😅 . خداروشکر که خواب بود:)

                                                                         ***

امروز 1399/5/31 یا به قول معروف روز سرنوشت ساز بود😁. صبح که بیدار شدم متوجه شدم آقای معصومی:) کل شب رو از استرس نخوابیده در صورتی که من خیلی راحت خوابیده بودم.( البته به غیر از اون قسمتی که خواب دیدیمD: ) 

دست و صورت شسته نشسته مامان و عمه مجبورم کردند دور حیاط بدوم تا خواب از سرم بپره .🏃‍♀️نمی دونن دخترشون به حدی تنبله که قابلیت اینو داره در هر شرایطی خوابش رو حفظ کنه! 😴

تو 18 سال عمری که کردم هیچ وقت 5 صبح ورزش نکرده بودم. در همون حال که میدویدم برام شعر می خوندن و تشویق میکردن که بیشتر بدوم. ( 🎵🎼خوشحال و شاد و خندانم قدر دنیا رو میدانم! یادتونه؟ خیلی ها باهاش خاطره دارن. بک گراند ورزش روز کنکورم بود😁😅) فک کنم همسایه ها به خاطر این که صبح روز جمعهاشونو بهم ریختیم کلی شاکی شدن.😜

تا می خواستم دویدن رو شل کنم و آروم برم مامان با پس گردنی به سراغم میومد.😬

(از حق نگذریم بابت تمام پس گردنی هایی که خوردم ممنونشم)

با شوخی و خنده مجبورشون کردم اونام بدون.مامان بیش از حد رفته بود تو جو و یه جورایی داشت جای استاد عبادی عزیزم 🤼‍♀️(مای کیوتی کوچ) رو پر میکرد.از حرکات کششی و نرمشی گرفته تا رقص پا و تکنیک های جذاب کونگ فو بهم میگفت. بلاخره بعد از این که از سرویس کردن دهن بنده اطمینان خاطر پیدا کردن اجازه استراحت دادن.😂😁

وارد آشپزخونه که شدم چشمام به روی میز افتاد. باورم نمیشد نون بربری با سه ا تخم مرغ زده بودن. همزمان که برا خودم لقمه میگرفتم حرف خانم حسینی تو ذهنم هجی شد. فک کنم رگ ترکی من زیادی بالاس! 😅

خلاصه بعد از این که دلی از عزا در آوردم و چای هم خوردم رفتم که آماده بشم.وارد اتاقم که شدم لحظات خوب و بدی که داشتم از جلوی چشمام گذشت.متن های منحصر به فردی که روی تکه های رنگی کاغذ نوشته بودم و چسبونده بودم روی کمد. متن هایی که مامان نوشته و پرینت گرفته بود و اتاقم رو باهاش پر کرده بود.(همه ی متن ها رو تو یه پست جدا میزارم شاید که کسی ازشون انگیزه گرفت مخصوصا یاسم🌸) 

یادم نمیره چقدر ذوق کردم😁 (بله فاطمه خانم از همون ذوق هایی که میدونیD:) وقتی اونا رو دیدم و با عشق خوندم و انرژی گرفتم و چسبوندم به دیوار پشت میز مطالعه ام. هر وقت خسته میشدم از درس یا آزمونی رو خراب میکردم به نوشته ها نگاه میکردم و بارها برای خودم می خوندم و به این فکر میکردم که مامان تمام امید و آرزو هاش به منه و بهم اطمینان داره و دلم نمی خواست امید شو نا امید کنم. 

با چشم هام اتاقم رو کنکاش کردم و سعی کردم این لحظه ها و حس و حالم رو بخاطر بسپرم.

متنی که گوشه مانیتور کامپیوتر بود نظرمو جلب کرد.یاد روزایی افتادم که موقع درس خوندن قرآن رو میزاشتم کنارم و بهش توسل میکردم و یه صفحه می خوندم و بعد شروع میکردم .

یاد اون روزی که نا امید شده بودم از خودم و آرزو هایم و نا گهان معجزه ای اتفاق افتاد.🌈🔮

تا قبل از این من هیچ وقت به آیات قرآن دقیق نمیشدم. همیشه فک میکردم یه سری چیزای تکراری و احکام هست.اینکه اگر پرهیزگار باشی میری بهشت و اگر بدکار و فاسد باشی میری جهنم.

بعد ها فهمیدم این ما هستیم که بر اساس شرایط و موقعیت هایی که در اون قرار داریم آیات قرآن رو تفسیر میکنیم و برای خودمون معنی میکنیم .

من اون روز به آیه ای بر خوردم که در من امید و انگیزه ای ایجاد کرد که بعد ها هر وقت آیه را میشنوم یا میخونم دوباره اون امید و شوق رو در خودم حس میکنم.

چشمام رو میبندم و متنی که چند لحظه پیش بهش زل زده بودم برای خودم زمزمه میکنم.

"لا نکلف نفسا الا وسعها" هیچ کس رو جز به مقدار تواناییش تکلیف نمیکنیم.

اگ هدف و آرزوم اینه که پزشک بشم پس قطعا واناییش رو دارم و می تونم بهش برسم.

یه جمله ای هست که میگه " اگر توانایی انجام کاری رو نداشتین هیچ وقت فکرش هم به ذهنتون خطور نمیکرد"

لبخند میزنم و برای بار هزارم خودمو تو لباس پزشکی تصور میکنم.👩‍⚕️

با صدای مامان به خودم میام و با سرعت نور لباس میپوشم.

مامان همیشه میگه لباس پوشیدنم خیلی طول میکشه. وقتی قصد بیرون رفتن داریم من رو از یه ساعت قبل میفرسته که حاضر شم. 

نمی دونه من در اون تایم بیشتر فکر میکنم تا لباس بپوشم. 😁😉

 

همراه من همه اعضا خانواده آماده میشن حتی ملیکا هم از خواب میگذره تا همراهیم کنه.🤔

تو ماشین تاریخ ادبیات رو هم مرور میکنم. به نظرم حتی یه تست هم میتونه بیشتر موفقیتم رو تضمین کنه.

(هر چند در کنکور تست مربوط به تاریخ ادبیات رو غلط زدم و درصد ادبیاتم 60 شد🤐)

حوزه ی آزمونم نزدیک کوه خضر و دبیرستان تیز هوشان پسرانه بود.(شهید قدوسی) . به قول یاسی "حوزه آزمون شاخیه"

در مقابل اینجا به مدرسه هایی که ما میرفتیم نمیشه گفت مدرسه بیشتر مکتب میخوره بهش😂 .

مدرسه اینا هتلی بود برا خودش .😪😑

به صف بلند بالایی که بسته بودن تا وارد جلسه بشن نگاه میکنم و آه از نهادم بلند میشه. 

من توی صف می ایستم و بعد از چند لحظه متوجه میشم که کل خانواده اومدن و کنار من ایستادن.

جووووون بابا. خانواده لاکچری و پشت و پناه شمایید بقیه اداتونو در میارن .😁

هر کس یه نظری میده و شوخی میکنه تا جو رو برای من آروم کنه. صدای خنده ما کل حیاط رو برداشته و خیلی جلب توجه میکنیم. هر از گاهی هم خانم حسینی جونم زنگ میزنه تا از قافله عقب نمونه.😆

عمه میگه : اگ گرمت شد مقنعه و مانتو رو در آر وسط آزمون.

مامان میگه: حتما خوراکی و مغزیجات و شربت عسل رو می خوری . نخورده بیرون نمیای .

ملیکا مداد هام رو تراش میکنه و میده دستم. خلاصه که حمایت کاملشون رو بهم نشون میدن و من با یه لبخند ملیح فقط نگاه میکنم و سر تکون میدم.ایدوارم جایی که صندلیم هست روبروی کولر نباشه چون به شدت حساسیت دارم و مغزم یخ میکنه و همه ی مطالب ریمو میشه :/ 

بابا میاد کنارمون و به دایره خانواده می پیونده. چهره اش نگرانه و حدس میزنم استرس داره. برای این که آرومش کنم میگم :استرس نداشته باش ددی! قول میدم خوب بدم !😉

و اینجوری میشه که صدای خنده میره بالا و بابا با چشم هایی که میخندن نگاهم میکنه.😅

مامان میگه : اونی که باید الان استرس داشته باشه تویی نه بابا!برعکس شده. این ریلکسی برای چیه؟

راستش من یادم نمیاد که برای هیچ آزمونی استرس داشته باشم . شاید به خاطر اینه که استرس واقعی رو تو مسابقات تجربه کردم. بلاخره صف تموم میشه و من دست تکون میدم و وارد میشم.

 

 

💜...Miss_Ftmh...💙

سلام مجدد عشق جانم ^.^

من هنوز پستو نخوندم راستش ولی عنوان توجهمو جلب کردم و از اونجایی که 

ریز کامنت میدم، بذار راجعش بنویسم :)

روز سرنوشت :))) حقیقتا هم همین بود! وصف کاملشه :)))

و ترکیبش خیلی شاخه! destiny day! ایول!!👌😊

بریم که داشته باشیم دومین پست جذابِ مائدمونو *.*💙

به سلام یاسی خودم. عشق میکنم می خونیا😅
اره کلا ناف منو با شاخ بودن بستن لعنتی😂
دیگ به اندازه سر شب ناراحت نیستم و برام عادی شده. کی گفته فقط تو تهران میشه بهترین شد اصلا؟ شاخ قم میشم😅
+
با گوشی اومدی عایا؟🤔
💜...Miss_Ftmh...💙

تو شاخ ترینی هرجاااااا که باشی :)))

البته شاخ که نه، شاخ مال حیوانات زیبای شیرده هست D:

تو موفق ترین و بهترینی هرجا که باشی :)))

من بهت ایمان دارم، میدونی که؟! ^^

+

نه با کامی ام... واسه شکلکا میگی؟!

از اینجا آوردمشون : http://www.coca.ir/emoji/

می دونستی من تو دانشگاه منتظر نشسته ام تو بیای با هم باشیم؟ 
یاسی تو گروه واتساب جا خالی بود . همه از هم خبر گرفتیم و من گفتم دو ترم دیگ میای پیش من:)
البته اگ تهران باشه که چه بهترD:
 +
جوون بابا. سایت خوبی بود منم استفاده میکنم مرسی
💜...Miss_Ftmh...💙

قربون توی منتظر، برم من *.*

میدونی انگیزمو هزار برابر کردی؟! میدونی بی صبرانه منتظر فردام که rest ام تموم شه برم درس بخونم که یه قدم نزدیک تر شم بهت؟! میدونی چقدر قشنگه منتظر بودنت؟! ❤️💛

عه گروه خودمون؟! چه خووووووب ^ــــ^ واااااای مائده من ذوووووق 😍😍😍

چشم چشم چشممم میام پیشت فقط تا اونموقع همه چیو میسپارم به خدا...

که دوستای خوب کرم نداری پیدا کنی که اگه خدا خواست منم بعدا باهاشون

دوست شم و تا وقتی که میام هم درسارو بترکوووونی *ــــــ*

خداروشکر. امیدوارم که دوست های خوب کرم نداری پیدا کنم که تو هم باهاشون کنار بیای😅
درساتو خوب بخون که تغییر جنسیت بدم بیام بگیرمت😁😈
💜...Miss_Ftmh...💙

خوب بسم الله الرحمن الرحیم از بالای پست شروع میکنم 😁

1.چقدر طبیعی بود این خوابت یا خدا 😆 اگه نمیدونستم اول میخوای خوابتو بنویسی میترسیدم باور کن D: فقط تند تند رد کردن سوالا😰 و اون بغل دستیت D:

تازه دلم نیومد پست قشنگ مو با وجود عزتی خراب کنم. مگرنه اونم بود😒😂
می خواستم هیجان بده😁
💜...Miss_Ftmh...💙

2. جووووون آقای معصومی :)))))))))))))))))))))))))

میدونستی فامیلی شما خیلی بهتون میاد؟! به تو و بابات...! تو که معصومِ مظلومِ منی... باباتم که معصومیت ازش میباره :))))) آخی عزیزم 😍

ولی خداروشکرکه تو تونستی بخوابی چون تو میخواستی بری از مغزت کار بکشی باید استراحت میکردی ولی بابات که نمیخواست کنکور بده! این همه استرسش قطعا واسه اینه که تورو خیلی خیلی خیلی دوست داره و واسش خیلی خیلی خیلی تر مهمه که آیندتو خوب رقم بزنی ^^ من مطمئینم به جبران اون یه شب بیخوابی، همه شبای بعد از اعلام نتایج رو با خیال راحت و آروم خوابیده :)))

چشماتو درویش کن خواهر. به بابام نظر نداشته باش😂😂 مگرنه با مامانم در میوفتی که قول میدم اصلا دلت نمی خواد. 😁اتفاقا وقتی داشتم می نوشتم(آقای معصومی) همش به واکنش تو فکر‌ میکردم😅
مظلوم جذاب کی بودم من؟🥺😜
💜...Miss_Ftmh...💙

3. رقص پا؟؟!! 😯 مامانت؟؟؟!!! 😱😱😱 یا خداااا 😅😅😅

اعتراف میکنم که 1 درصد هم نمیتونم مامانتو در حال رقصیدن معمولی هم تصور کنم چه برسه به رقص پا 😅 اصلا یه لحظه تموم پیش زمینه های ذهنیم ریخت به هم سیسی خدا بگم چیکارت نکنه 😅

چه کارایی که نکردیم امسال :))) ورزش ساعت 5 صبح و حموم رفتن ساعت 6 صبح و و و و و... خداااای من :)))😻😻😻

واییییی اره . فقط اون ۶ صبح ها😂 تا حالا صدای از خواب بیدار شده امو شنیده بودی؟😁
فاطمه رقص پا یه حرکت تو ورزش ما هست که برای گرم کردن میکنیمش.
فک کنم اینجاشو بد نوشتم😅🤭من رقص پا میکردم نه مامانم
💜...Miss_Ftmh...💙

از بین دوستای خوب کرم ندارت هم منو باید همیشه بیشتر دوست داشته باشی هااااا گفته باشمممم😤😤😤

وگرنه من میدونم و تو و دوستای خوب کرم ندارت D:

+

جوووووون آره مگر اینکه تو ت ج بدی بیای منو بگیری وگرنه با این روحیه ضدپسری که من دارم فکر نکنم دم به تله هیچکدومشون بدم 😎😎

 

تو که در قلب و مغز من جایی داری بقیه در بغلم😁
تو رو بیشتر از خودمم دوس دارم😍😁
یاسی باشه لطفا😅لباس خواب تو میگم خانومم😂
💜...Miss_Ftmh...💙

شت :// عزتی تو خواب قشنگت چیکار میکرد؟!

یه چیزی نذر میکنم که عزتی دانشگاه قم قبول نشه از دستش راحت شیم به حق پنج تن 😅😅😅

واییییی😱😰فک کن دانشگاه قم قبول شه🤦‍♀️خدایا نذار فضای جذاب دانشگاه زهر بشه بهم. 
عزتی هر از گاهی از اون نگاه های چندش بهم میکرد و تو سالن امتحانی ام بود (تو خواب)
بزار خبر بدم بهت😁لیلا تربیت بدنی قم قبول شده. سپیده معلمی اصفهان
💜...Miss_Ftmh...💙

4.شکموی منی تو *.* این چیزایی رو که گفتی من الان با فکر بهشون حالت تهوع میگیرم چه برسه به صبح اونم صبح روز کنکور!!! وا مصیبتا 😱😱 D:

من شکمو نیستم 😁خوش خوراکم😅😆 اینو قبلا گفته بودم بهت. از چایی که نمیشه گذشت بقیه اش هم رگ ترکم بوده تقصیر من نیس والا بوخودا😅

💜...Miss_Ftmh...💙

من غلط بکنم با خانوم فرشته در بیفتم... 👻😱

من به پدر شما به چشم پدر خویش مینگرم که صلح برقرار باشه D:

هوووووم آقای معصومی خیلی زیباست ^^

یاد اون شب دم کافه افتادم که دلش میخواس یکی بزنه تو سرم و بگه وقتی میگم مزاحم نیستی یعنی نیستی پاشو بیا گمشو بشین تو ماشین D: 😅

مظلووووووم جذااااااااب معصوووووووم منییییی توووووو 💙💜💙💜

اره باید صلح کنی مگرنه فرشته جونم از جبرئیل بودن برات به عزرائیل تغییر کاربری میده😂😂
معلوم شد جذابیتم از بابام. یادته یبار آتیش گرفتم منفجر شدم؟ اونم از این قابلیت ها داره😅
جووون جووون. مال تو دوس😍
💜...Miss_Ftmh...💙

دفعه اول یادته عاشق صدای خواب آلودت شده بودم؟! اسرار آمیز بود لعنتی *.*

آها آره سوء تفاهم بود خداروشکر... قبول کن که مامانت در حال انجام رقص پا، تصور عجیبیه 👿

پس خوش به حالت😁فک کن ت ج بدم بعد هر روز صبح با این صدای اسرار آمیز بیدار شی😍😅
 اره واقعا اصلا نمیشه. البته تو عروسی ندیدیش تا حالا. یبار ببینیش عادی میشه😅عروسی داداشت و آبجیم ایشالله😂
💜...Miss_Ftmh...💙

بقیه در بغلت؟!!!!!👿👿👿

بقیه گوووووووه خوردن کثافتای بی ناموس 😤😤😤

بغلت مال منه :(( مغز و قلبتم مال منههههههه 😭😭😭

فقط من !!!! آی ام غیرتی 😭😭😭😭

+

اول ت ج بده بعد راجع رنگ لباسم صحبت میکنیم سرورم ^^

بقیه غلط کردن. 
آی ام جاست فور یووو😍😁
منم غیرتیم پس چی. فاطمه در آینده برات خواستگار بیاد سالم نمیمونه که بخواد بله بگیره چون من انقدر زدمش که دیگ قابلیت بابا شدن رو از دست داده😂
💜...Miss_Ftmh...💙

نه دیگه من سفره ی سوره ی مائده نذر میکنم عزتی نباشه اونجا (مشکلی با انعام ندارم داداش ولی مائده رو دوست دارم! ^^ )

+

واسه لیلا خوشحالم ^^ سپیده اصفهااااان؟؟!! میره پیش مریم ^^

البته مریم نجف آباده ولی خوب کلا... عزیزای دلم ❤️❤️

چقدر خوشحالم واسشون ^^ 

نه مریم میره گیلان😅🤭حقوق گیلان اورده.
+
خیلی سعی میکنم برام قابل تحمل شه ولی نمیشه.ترجیح میدم همه غریبه باشن. 
البته عاطفه رشیدی رو یادته؟ ظرفیت مازاد قم قبول شده
تو فقط سوره مائده بخون من ذوق کنم😊
فاطمه سوره یس رو قبول کن به جای یاس😅😁
💜...Miss_Ftmh...💙

نه به فرشته جون بگو همینجوری بمونه من صبر میکنم تو ت ج بدی بعد به تو نظر خواهم داشت D: فقط رو اون اصول مادرشوهریشم کار کن که من به سرنوشت عالیه دچار نشم خدایی نکرده میدونی که طاقتشو ندارم 😉

شما آتیش گرفتنتونم جذابه بانو ^^ من گفتم بهت دیگه... تو چهره ای شکل مامانتی اخلاقی بیشتر شکل بابات... ملیکا برعکس D:

جووون. منم روت کراش میزنم میام خواستگاریت😅
قول میدم سرنوشت تو مثل عالیه نشه😂مامانم خیلی ازت خوشش میاد و حمایت میکنه ازت😉
پس خوبا رو من به ارث بردم که😁خبیثم خودتی
💜...Miss_Ftmh...💙

فک کن ت ج بدی صدات بم بشه... جوووووون 😍😘

عروسی داداشم و آبجیت... ^^ 

جایی که تو بشی خواهرزن من بشم خواهرشوهر 😈😈😈

اوکی ان شاالله میبینمشون اون شب D:

فک کنم پسر شدن بیشتر بهم میومد😅من پسر بودم خیلی جذاب میشدم
امیدوارم خواهر شوهر آینده آبجیم تو باشی😁😘
💜...Miss_Ftmh...💙

وای مریمممم ^^ عزیز دلم *.* ان شاالله همه موفق باشن :)))

آره عاطفه رو یادمه... اون دختر خوبی بود یه روز سال دهم گوشی شو آورد تو سرویس عکسای عروسی خواهرشو با کل خونوادش نشون من داد 😅

اون خوبه خوشحالم واسش که موفق شده :))

چطوره من مائده بخونم تو یس؟!😙

انشالله همه موفق باشن. من به موفقیت تو که ایمان دارم😊
+
فاطمه دیر وقته آبجی. صبح ساعت چند باید بیدار شی؟
می خوای باشه بقیش برای بعد چون طولانیه بعدا نظرتو میپرسم😊😁
💜...Miss_Ftmh...💙

5. این آیه ی قشنگ :))) 

خیلی دوستش دارم و هربار که تو میگیش آرومم میکنه :)))

اینم یکی از قشنگ ترین نشونه هاست که پیداش کردی و بهش ایمان داری ^^

پیشاپیش بابت نوشته هایی که قراره بذاری ممنونتم ماه من :)💙

خداروشکر عشقم.
نوشته ها در اصل نوشته ی فرشته خانومه. من ناشرم😅
خواهش میکنم این کمترین کاریه که می تونم برات بکنم🌸🌈

💜...Miss_Ftmh...💙

جوووونم خداروشکر ^^ به سرنوشت عالیه دچارنشدنم آرزوست D:

+

نه خیر ملیکا هم خوب به ارث برده نگفتم به زن داداش من اهانت نکن عشقم؟! D:

منتها اون یه جوری تو یه جور دیگه D:

+

تو دختر بودنتم خدای جذابیته خودت خبر نداری :))))

خودت خبر نداری

ماه شبای تاری :)

تو صدتا فصل سرما...

گل همیشه بهاری :))))

بله چشم .😅اهانت به ملیکا نداریم.دریافت شد

برای تو جذاب باشم کافیه آبجی.😍😁
اون یکی نظرت پاک شد🤦‍♀️میشه دوباره بفرستیش می خوام ذوق های مائده ای که گفتی رو داشته باشم.
دستم خورد بهش🤦‍♀️😒
💜...Miss_Ftmh...💙

منم به موفقیت تو ایمان دارم :)))

+

یکی دو تا دیگه کامنت بدم میرم بخوابم :) الان تموم میشه :)

فدای نگاه قشنگت 🌈🌸🌙
💜...Miss_Ftmh...💙

قدر خونوادتو بدون عشقم :))) خیلی خیلی ^^

چقدر خوبه که من از همشون تصویر دارم و میتونم کامل تصورشون کنم ... اینجوری بیشتر حال میده خوندن متنات :)))

+

موقع لباس پوشیدن به چی فکر میکنی شیطونک؟!😈

 

حتما. گاهی یادم میره که چقدر خوبن ولی در کل دوسشون دارم😊
عمه فاطمه رو هم دیدی؟ اونم یه دلبره دیگه اس😅
وقتی مینویسم مو به مو تصور میکنم.
 
به این فک میکنم که کدومو بپوشم خوشگل تره و البته ولی تو آیینه راجب خودم و هیکلم فک میکنم😅😁
💜...Miss_Ftmh...💙

من اسم اون ذوقاتو گذاشتم ذوقای مائده ای 😍😍

وقتی اونجوری ذوق میکنی حس میکنم بادکنکای شادی

تو آسمون دلت پرواز میکنن ^^

کاش بدونی تو این مواقع چقدر قشنگ تر میشی 💞

اکثر مواقع خودت باعث ایجاد ذوق های مائده ای میشی آبجی😊
مائده با تو که باشه فرق میکنه با وقتی که پیش بقیه اس🌙🌸
💜...Miss_Ftmh...💙

خو قدوسی خیلی شاخه دیگه ^^

خصوصا با امیرحسین پرهام و اون اسم و فامیل ژذابش *ــــ* D:

خیلی جالب بود حوزت D:

فقط توصیه عمت D: چجوری آخه؟!😅😅

اره کلا هیچ کدوم از توصیه ها رو نتونستم بکنم😅

آخرش نفهمیدم امیرحسین پرهام چه شکلی بود😅فاطمه رفتی کانون عکس شو زده بودن ازش عکس بگیر منم چشمم به جمالش روشن شه😁
💜...Miss_Ftmh...💙

عمه فاطمه رو عکساشو دیدم ^^

و راجعش حس خوبی رو بهم منتقل کردی :)

منم مو به مو تصور میکنم وقتی میخونم :))

 

عمه فاطمه من رو اوسکولی بیش نمیشماره مخصوصا وقتی بهش گفتم می خوام کار کنم. 
خوشحالم که میشناسی و می تونی تصور کنی😁
💜...Miss_Ftmh...💙

من پیش مائده خود خودمم و مطمیینم اونم وقتی پیش منه خود خودشه

و کاش بدونه خود خودش، بی نظیره!! 😍😍

من وقتی پیش تو ام خالص ترین مائده ام بدون اینکه لحظه ای افکار و حرفام و یا کارامو سانسور کنم😊

البته از دید خوبش منظورم بود. بد برداشت نکنی😅
💜...Miss_Ftmh...💙

و کامنتام با تصور جذاب ترین دختر دنیا در حال ورود به حوزه به پایاااان میرسه :))

بگم که عاااااالی نوشتیش ماهکم و این یه هفته استراحتت ارزششو داشت D:

مشتاق و کنجکاوم واسه خوندن پارت دو :)))

بعد از روز کنکور روز کافه رو مینویسی؟! آره دیگه چون واسه فردای کنکور بود :))

لطفا اونو هم هر وقت نوشتی همینطور با ریزجزئیات بنویس *.* خوندنش از نگاه تو یه

کیف دیگه ای داااااااررررره ^.^

خوشحالم که خوشت اومده😁فقط به عشق اینکه میای می خونی مینویسم. 
بله روز کافه و اون سوتی عظیم بنده که امروز هم تو گروه بحثش بود رو در پیش داریم😁ساچ ا پشمام🤦‍♀️😂
💜...Miss_Ftmh...💙

ببین مائده من کانون که فکر نکنم دیگه برم ولی یه روز میرم مطب دکتر پرهام و نفس کش میطلبم... بهش میگم یا همین الان زنگ میزنی پسرت بیاد اینجامن ببینمش یا خون به پا میکنم D:

بعد عکس میگیرم واسه تو هم میفرستم D:

جووون بابا. فقط من غیرت دارم. اسلام به خطر نیوفته یه وقت😬
فاطمه خوشگل بود ولش نکن تا من بیام😂زشت بود هم فرار کن
+
با ریز جزئیات خسته کننده نیس برات؟چون خودمم جزئیات دوس دارم😁
💜...Miss_Ftmh...💙

اون اسکول شمردن و اینا واسه قبل از اعلام نتایج بود الان

مطمئین باش همه با مثبت ترین دید نگاهت میکنن :))

تو باعث افتخار هممونی دردونه ی من 💖

قربونت عزیزم.
مثبت ترین دید رو دوس دارم😁
تو هم باعث افتخار من و آبجیت خواهی شد شک نکن😊🌸
💜...Miss_Ftmh...💙

من بعد کنکور میخوام یه پک استیکر واسه خودمون و بچه ها بسازم که تو گروه استفاده کنیم... سوتی تورو هم حتما توش میذارم D:

هرچند که به نظرم سوتی خیلی هوشمندانه ای بود 😋

من منتظرشممممم زود زود بنویس لطفا *ــــــ*

چشم حتما😁پارت دو در دست تایپ است.
ای جان استیکر ایده خوبیه باحال میشه😅
سوتی هوشمندانه چجوری میشه دیگ؟🤔😅
💜...Miss_Ftmh...💙

خوشگل بود بیا آره موافقم ^^

فقط اگه ازدواج کردین لطفا اسم بچه هاتو یه جور خوشگل انتخاب کن که با فامیلیشون عالی بشه ^^ پرهام خیلی فامیلی قشنگیه 😍

+

نه جون دلم من جزئیاتو خیلی خیلی خیلی دوست دارم و باعث میشن خیلی بیشتر لذت ببرم :))) قلمت عالیه همینطوری برو جلو :)))))

نه دیگ در اون حد. خوشگل بود فقط می خواستم از نزدیک ببینم . مگرنه که ازدواج خریت است و تمام.تازه اونم با یه دکتر.عمرا و اصلا
+
چشم. پس همینجوری پیش به جلو😊
+
آبجی برو بخواب دیگ عزیزم که بتونی یه هفته ی پر انرژی و خوب داشته باشی خانم دکتر من🌸🌙😁
💜...Miss_Ftmh...💙

آبجیم... باعث افتخار اون و تو و مامانم شدن آرزومه *ــ*

ان شاالله :)))

+

همین که ساچ رو از ساچ ا واو آوردی و گذاشتی کنار پشمام، سوتیتو هوشمندانه کرد دیگه  D:

ساچ ا پشمااااااااام 😜😜😜😜

انشالله که آرزوت واقعیت میشه🌈🌙🌸
+
ساچ ا پشماااااام😂😁
💜...Miss_Ftmh...💙

خوب خوب خوب ^ــ^

من برم دیگه جذاب من ^^

بسی لذت بردم امشب از هرثانیش :) از خود غروب تا حالا :)))

من میرم واسه یه فردای پرقدرت :)))

توهم شاد باشیا عشقممم💛💛 خوشحالم برات یه عالمه *ـــ*

اگه تونستی روز اول دانشگاه رو حتما بهم خبر بده که باهات در ارتباط باشم...

چه حضوری چه غیر حضوری :)))

دوستت دارم یه دنیاااااا مهدخت خودم *ــ*💜

شبت آبی_یاسی و درخشان، مثل ماه شب چاردهِ چشمات ^.^💙💜

تا پست جذابی دیگر، فعلا :)) :*

مرسی که اومدی و نگاه کردی آبجی جونم
حتما بهت خبر میدم و در ارتباط خواهیم بود😊
پر از انرژی بخون عزیزم
منم دوستت دارم یاس ماه 
شبت قشنگ گلم😍
تسنیم

وای...

وای...

وای...

چقدر اینجا قشنگه

نوشته های مهدخت و کامنتای فاطمه...

چقدر خوب شد که فاطمه عادرس اینجارو بهم داد...

کلی انرژی گرفتم

وای سلام تسنیم جانم😍خوبی؟ از نتایج راضی بودی؟
مرسی از اینکه اومدی و سر زدی😁
تسنیم

حالا نتایج که بماند که در چه حد حالمو گرففف...

 

ولی خببب...اینجا حال خوشگلمونو برگردوند...

 

خداییش چقدر شما دوتا به هم میاینا...جدن..!

 

آه...البته من شیمی کنکورو وقت کم نیاوردم،حالمو یه جوری گرفت که خودمو کم آوردم...😁😭حالام نمدونم بخندم یا گریه کنم...بماند...

 

عابروم رفتا میبینی باز سلام نکردم://

 

عاخخخ...

 

 

ما به هم نمیایم.  با هم میایم😅😁
مرسی از نگاهت و این همه انرژی مثبت دادنت😊
این حرفا رو نداریم که.
الان سلام میکنیم😁😅
💜...Miss_Ftmh...💙

دنیا...
دارد از شعرهای عاشقانه تهی می‌شود!
و مردم نمی‌دانند
چگونه می‌شود بی هیچ واژه ای
کسی را که این همه دور است
این همه دوست داشت...!

+

نمیدونم کِی... اما هروقت اینو خوندی،بدون تو همون لحظه،

هرجا که باشم "عاشقتمـــ" ماهِ من و یه لبخند از ته دل بزن...!

از اون لبخندای مائده ای... از اونایی که چشات برق میزنن! *ــ*

از اونایی که دل میبرن ازم مائده ی من...! لبخند بزن محبوب ترینم...! :)

" تو همانی که دلم... لک زده لبخندش را...

آن که هرگز نتوان یافت، همانندش را...! ^ـــ^ "

 

‏خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو👭
‏به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو💙💜
+
باورت نمیشه که دقیقا تصور میکنی و درست میشه‌. آخرین پست مهیاس. تله پاتی بدجوری به دلم نشست و چند سال به عمرم اضافه کرد😁
یاس من با اومدنت کلی شوق و حس خوب میاری برام. فرقی نداره کجا ولی تو که باشی ناگهانی همه حس های بد دور میشه ازم. 
تو تنها کسی هستی که بدون اینکه فکر هامو سانسور کنم باهاش حرف میزنم و نمی دونی چه حس خوبیه وقتی بتونی پیش کسی خوده خودت باشی. کامل خودتو نشون بدی و ترس از مقایسه نداشته باشی. 
وقتی ناراحتم و با تو در میان میزارم و خودمو خالی میکنم انگار همه بدی ها از پیشم میرن🌸🌙این همه حس خوب رو مدیون تو ام که مثل بارون پاییزی افکارم رو میشوری و به دست باد میسپاری🍁
دلم برات تنگ شده آبجی🥺
💜...Miss_Ftmh...💙

کامنتای تسنیم یه دنیاست، جوابای مائدم یه دنیای دیگه *ــ*

و من چنقده این دوتا دنیارو دوست دارم ^ــــ^ قربونتون برم من آخه ^ـــ^

تسنیم جانم عشق من خاکی تر از اون حرفاست که دیر سلام کردنت

مشکلی پیش بیاره پس راحت باش :)))

و درست میگه... ما به هم نمیایم، با هم میایم ! ^ـــ^ ان شاالله :)))

چقدر دوست دارم کلمه های مشترکمونو مائده...مثل "تسنیم جانم" ^^

چقدر دوست دارمت...

چقدر دوست دارمت...

چقدرررر دوست دارمت...! :)))

 

فک کنم باید یه اسکرین شات از این نظرات شماها بگیرم و هر بار خسته شدم دوباره از اول بخونم😊
فاطمه این هفته که میاد کلاس ها شروع میشه و کلی خبر دارم که بهت بدم😁
مثل اینکه بعضیاش حضوریه مثل تشریح 😅و من جون میدم برای اینجور کلاسا اونم تشریح. نمی دونم دقیق وقتی رفتیم دانشگاه پردیس قم از طرف مدرسه بودی یا نه ولی یادته اون جسده رو؟ من چقدر ذوق کردم براش😁😂
فاطمه خبر بد برای تو اینه که یه واحد هم تربیت بدنی داریم😅یعنی تو دانشگاه هم مجبوری ورزش کنی. که البته استادش یکی از هم باشگاهی هامه. ولی فک نکنم پارتی بازی کنه برام 🤦‍♀️بیا یه آشنا هم در آوردیم برا من مقید قانونه😅البته تو درسی مثل تربیت بدنی خیلی هم به پارتی نیاز ندارم در کل خوبم. ای کاش تو بیو شیمی  پارتی داشتم. تنها درسیه که یکم راجبش نگرانم

💜...Miss_Ftmh...💙

راستش هی با خودم میگم راجع این مسئله باهاش حرف نزن... شاید حوصله نداره... شاید همونطور که خودش میگه سختشه... اصلا باید به میل خودش باشه... شاید شاید شاید... ولی خوب حس میکنم باید یکم جنبش هم بهت بدم! اینه که واسه آخرین بار بذار اینو بگم بهت خواهری...

نصف لذت خاطره نویسی به اینه که فی البداهه بنویسی! یعنی بشینی پشت سیستم یا گوشی و بدون اینکه قبلا رو کاغذ آورده باشی، همه چی رو بنویسی تو وبلاگ... بعدش جاهایی رو که به دلت نمیچسبه ویرایش کنی و شکلک بذاری.

اینجوری یه مرحله کمتر میشه و سریعتر پیش میری... الان آخرین پستت مال 9 آبانه یعنی 11 روز پیش :) و اینم میدونی که کلمه هات مثل ستاره تو آسمون دل یکی که منتظرشونه میدرخشن! خودت ماهی، هرچیزی که بهت مربوط باشه، ستارست! :)))

من دیگه چیزی نمیگم که حس نکنی حالت اجبار داره... قبلنم بهت گفتم وبلاگ یه چیز دلیه... هروقت عشقت کشید بنویس ولی تا سرت شلوغ نشده از این فرصت های باقی مونده هم استفاده کن دکی جان ^^

و بدون که من هروقت بیام و ببینم نوشته جدید داری، از ذوق میچسبم به سقف D:

و خیلی خیلی منتظرشونم D: 

دیگه همه چی دست خودت :))

این سر زدن های یهویی خودش انگیزه شد لامصب😂😁خیلی خوشحالم کردی و بودنت مایه برکت این وبه😂😂
حتما تا جمعه این هفته همه چیز رو راست و ریس میکنم که بعدش قراره سرم خیلی شلوغ بشه و چه سختیه جذابی😊فاطمه از جذابیت های دانشگاه بیشتر برات میگم به امید اینکه انگیزه و انرژی بشه برات و البته از تجربه هام هم میگم😅😁اگ قابل بدونی😉🌸
💜...Miss_Ftmh...💙

WOoOw پس بالاخره داره شروع میشه مسیرِ آرزوهات ^^

فقط چند روز دیگه مونده که استارتشو بزنی :)))

وای خدایااااا ^^ من چرا انقدر ذوق دارم؟!!!

حتما ذوقای مائده ایتو به منم منتقل کردی :)))

مائده گوش کن... درسای رشته ای مث پزشکی قطعا هرکدوم سختی

خودشونو دارن... چه بیوشیمی باشه چه هرکدوم دیگشون :)

ولی چیزیکه مهمه اینه که تو از اونا سخت تری! به من قول بده از روز اول

یه جوری وارد بشی که بهترین یادگیری عمرتو داشته باشی!

بهم قول بده سر کلاسای تشریح و همه کلاسای حضوری، بقیه و اینکه 

ببینن ازشون بهتری واست مهم نباشه! فقط و فقط این مهم باشه که اون

درسو خوب یاد بگیری! کسی که تو چشم بقیست، اولا چشم میخوره دوما 

بخش زیادی از تمرکزشو از دست میده! تو باید بهترین باشی اما نه برای بقیه!

تو دانشگا هم باید" بهترین خودت "باشی! شاید مثال درستی نباشه ولی من

یادمه تو اون دختری بودی که همیشه نمره هاش بالا بود اما چون هیچ وقت 

مث خیلیای دیگه خودشو تو چشم این و اون نمیکرد، همه تو دلشون تحسینش 

میکردن! :) پزشکی چون رشته شاخیه، قطعا با یه حجم انبوهی از اون بت های

غروری که تو مدرسه میدیدیم مواجه خواهی شد! همتون درنهایت پزشک میشین

اما اگه واقعا  میخوای از خیلی از اونا بهتر باشی، مواظب باش که هیچ وقت

گرفتار مرضی مثل غرور نشی! یه جمله معروفی هست که میگه: همیشه 

چند قدم عقب تر از جایی که زمین خوردی، جاییه که به خودت مغرور شدی!

و من نمیخوام تو این آدم بشی... نمیخوام زمین بخوری! میخوام اوج بگیری...

واسه همین هرچی که شد حتی تو ذهن خودتم نباید به خودت مغرور بشی...

افتخار بکن به خودت واسه موفقیت هات اما غرور یه چیز دیگست!

مواظب خودت خیلی خیلی باش!

اره مسیر آرزو هام همچین هم آسون نیس ولی انتخاب خودمه دیگه😊😁
راستش فاطمه از دانشگاه رفتن ترس هایی که به خاطرش داشتم یکی خوابگاه بود که حل شد . دومیش همین جنس مخالفه که سعی میکنم بیشترین فاصله رو داشته باشم ولی خب بازم ترسناکه. سومیش این مسئله ای بود که تو گفتی🥺😶
فاطمه یادته دختر مورد علاقه ام تو فرندز مونیکا بود؟  راستش حس میکنم از این لحاظ که می خواد تو همه چی خوب باشه مثل منه. احتمالا نقطه مشترکمون اینه.
اینجا نمی تونم راحت بگم . تو تلفنی ازت کمک میگیرم . هر وقت که ترسیدم و ذهنم درگیر شد حتما بهت میگم. مرسی که هستی ابجی
💜...Miss_Ftmh...💙

تربیت بدنی رو تقریبا همه رشته ها دارن میدونستم از اولشم D:

ولی خوب من کنکورو که بدم سریع میرم واسه فیتنس ثبت نام میکنم

که بدنم قوی بشه و خوشگل D: و دیگه مشکلی نداشته باشم.

مراقب کسایی که باهاشون دوست میشی باش... راجعشون با مامانت حتما

حرف بزن و بازم میگم چون تو خیلی تاثیر میگیری اگه دیدی خیلی بازن یا تو

روابطشون با جنس مخالف خیلی اوپن ان یا ویژگی بدی دارن که میتونه به تو

منتقل بشه سریعا بدون اینکه فکر کنی زشته و اینا ترکشون کن وگرنه یه روز

به خودت میای و میبینی شدی یه چیزی دقیقا عین اونا! و تاکید نکنم که حق 

نداری هیچ دختری رو بیشتر از من دوست داشته باشی D:

راجع جنس مخالف... سعی کن کلا بهشون توجه نکنی چون اگه این توجه کار

دستت بده و تو اول به یکی از اونا علاقه مند بشی بدبختی بزرگی پدید میاد...

چون در بهترین حالت باید یه کاری کنی که مزه دهن اونو بفهمی و این خودش

پر از مشکل و مکافاته و تو نباید وقتتو واسه این چیزا تلف کنی! 

ای جااانم با فیتنس به شدت موافقم😉
باشه عزیزم. هر وقت دیگه یادم بره میام و این حرفا تو می خونم یا به خودت میگم و همه چیز اوکی میشه 😁
نگران هم نباش هیچ کسی مثل تو نمیشه برا من . هیچ گلی هم مثل یاس نمیشه برا ماه🌸🌙
جنس مخالف که نزدیکم بشن دو تا فن پیاده میکنم یا از اون چشم غره های جذاب تو تقلید میکنم حل میشه😅😁

💜...Miss_Ftmh...💙

اگه دوستای نامناسبی پیدا کنی ممکنه تشویقت کنن به ارتباط با جنس مخالف

واسه داشتن اوقات فان و تفریح و اینا! و هزاران سرگرمی دیگر که ممکنه

وسوست کنه!  اما بدون دوست پسر داشتن چیزی جز ضرر واسه آیندت نیست!

آیه قرآنه که درنهایت کسی نصیب تو میشه واسه ازدواج که میزان پاکدامنیش 

دقیقا به اندازه خودته! یعنی اگه تو حتی یه دونه دوست پسر داشته باشی، یه ذره

ذهن و قلبت معطوف کسی بشه، همسر آینده تو که به احتمال 99 درصد اون 

پسره نیست هم در گذشته با دخترای دیگه ای رابطه داشته و باور کن وقتی ازدواج

میکنی، وقتی بهت تعهد میده، حتی اینکه بدونی "قبل از تو" با کسی بوده

هم آتیشت میزنه... ارتباطای قبلی اون تورو آتیش میزنه و ارتباطای قبلی تو اونو

آتیش میزنه و زندگیتون خدایی نکرده آتیش میگیره و یه روز به خودت میای و میگی

ای کاش این کارو نکرده بودم هیچ وقت...! 

این راجع دوستی ها، اما راجع ارتباطاتی که از طرف پسر شکل میگیره و به 

ازدواج می انجامه... ببین قربونت برم، تو وقتی وارد دانشگاه شدی و یه مدت

گذشت، هر پسری که اومد سمتت و قصد آشنایی داشت که اگه محترمانه

باشه چیز خوبی هم هست، همون لحظه جوابشو نمیدی... محترمانه وقت

میخوای ازش و بی بروبرگرد میای به مامانت همه چیزو میگی... مامانت دیگه 

از بعدشو اوکی میکنه و اگه طرف خوب بود شما زیرنظر مامانت آشنا میشین

و حتی ممکنه به ازدواج هم بینجامه ولی ولی ولی... استقلال رو تو این زمینه

کاملا بیخیال شو... همه چی رو از همون اولش به مامانت بگو و از اول دل 

نبند! به هیچ وجه...! بذار کم کم پیش برین تا اگر قراره یه ازدواج مدرن اینجوری

داشته باشی، همه چیزش درست باشه!

قربونت برم.  اخه مگه میشه تو نصیحت کنی و من گوش ندم؟😍چشم ابجی‌.
از استقلال منظورم تو زمینه مالی و اینا بود . مگرنه که این چیزا رو مامانم بهتر میدونه. 
شک نکن همونجور که مادر شوهر ترسناکیه مادر زن مقتدری هم هست😅
💜...Miss_Ftmh...💙

این چیزایی رو که گفتم میدونم خیلیاشو میدونی و میدونم خیلیاشم احتمالا به کارت

نمیاد اما همشو تو ذهنت داشته باش و خواهش میکنم ازت مائده...

من میدونم تو تفریح و شادی و سرگرمی رو دوست داری اما هر موضوعی که بود،

اول درست فکرکن... هیچ تفریحی چه با دوستای ناباب چه با جنس مخالف، ارزش

خراب کردن زندگی حال و آینده واز دست دادن فرصت هات برای موفقیت رو نداره!

تو دانشگاه یه عالمه دخترای خوب وجود دارن که ارتباط باهاشون هم برات مفیده 

هم حالتو خوب میکنه... یه عالمه برنامه های مفید وجود داره که میتونه تورو 

خوشحال کنه یه عالمه فقط باید درستاشو شناسایی کنی و مواظب باشی!

چون دانشگاهت قمه این خطرا خیلی میاد پایین و معضلی مث خوابگاه حداقل

وجود نداره ولی... با اینکه بعید میدونم تو رشته پزشکی این چیزا رو ببینی اما

بدون همجنسگرایی خیلی شایعه! خصوصا تو قم که شهر مذهبیه و ارتباط با 

جنس مخالف محدود تر... پس اگه رفتار مشکوکی دیدی، فقط دوری کن!

سعی نکن درستشون کنی سعی نکن کاری کنی و فقط خودتو نجات بده!

💜...Miss_Ftmh...💙

خوب اینم از اینا... امیدوارم تا قبل شنیه کامنتامو بخونی و یادت نره :)

من اون روزایی رو میبینم که میام پیشت از الان ^^

اگه قابل بدونم چیه؟! مگه من قابل تر از تو هم دارم؟! ^^

سال سختمو که بگذرونم ان شاالله میام پیشت تا سختی های جذاب بعدی رو 

باهم بگذرونیم *ـــ* 

و اینکه...

دیگه سرت شلوغ میشه ولی بیا با وجود همه شلوغی ها تایم واسه کنارهم بودن

و حرف زدن پیدا کنیم :))) میدونی که اگه جفتمون بخوایم میشه؟! :))

هماهنگ میکنیم و زمانای مناسبو پیدا میکنیم... هستم کنارت تا تهش ^^

توهم کنارم باش رفیقم ^^

عاااااااالی شروعش کن و عااااااااالی تر پیش برو...

موفق باشی ماه ترین خانوم دکتر دنیا :))) ^ــــ^

💜...Miss_Ftmh...💙

من همیشه هستم پیشت و تاجایی که بتونم کمکت میکنم نازنینم :)

مث مانیکا بودن خیلی خوبه فقط بقیه گاهی جنبشو ندارن!

اینه که تو توی سکرت بودن خودت پیشرفت کن! اینجوری هم از همشون

بهتر میشی هم تو خطر نمیفتی!

💜...Miss_Ftmh...💙

برای جنس مخالف، مائده من آبجیمو میدیدم وقتی دانشگاه میرفت...

با پسرا انقدرررررر جدی بود که هیچکی جرات نمیکرد به این نگاه کنه چه برسه

به اینکه بخواد غلط اضافی کنه...!

حالا تو نمیخواد اونجوری باشی ولی به پسر جماعت نباید رو داد!

واسه اینا زیاد خوش برخورد و اجتماعی نباش... یه کم باش ها ولی نه زیاد

چون ذهنی که مریضه هوا برش میداره!

تو مراقب خودت باش و بسپار به خدا... همه چی درست میشه قربونت برم :)))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
می نویسم تا خالی بشم می نویسم تا فراموش نکنم . می نویسم که اثری از من در گوشه ای از دنیا باقی بماند.
Designed By Erfan Powered by Bayan