The diary of doctor

اینجا پر از منه و رویاهام . به دنیای من خوش اومدید

destiny day 2

  • ۱۷:۲۷
14:30 جمعه
سر جام پهلو به پهلو میشم و به خانواده ای که از خستگی غش کردن نگاه میکنم👀.
انقدر خسته بودن که انگار اونا جای من کنکور داده بودن .صدای خر و پف بابام و تیک تاک ساعت سکوت رو میشکست.
دوباره سعی میکنم بخوابم ولی از نیم ساعت پیش که خانم حسینی زنگ زده بود و از گریه کردن تراز بالا ها و سختی آزمون برام گفته بود ، دیگه خوابم نمیبره.بگدریم از اینکه چقدر فک کردن من خراب کردم ولی بروز نمیدم و نتایج که بیاد مشخص میشه. البته حسینی جانم یه حدس ریزی هم راجب اینکه آزمون رو مدیریت کردم میزنه.
وضعیت یه جوری شده که خودمم فکر میکنم خراب کردم ولی خودم حالیم نیس🤦‍♀️.
چشمامو میبندم و صحنه های امروز رو دوباره تو ذهنم مرور میکنم.

                                                                   ***
تقریبا نیم ساعته که از تایم شروع آزمون گذشته و ما همچنان بیکار روی صندلی نشستیم .
کل وسایلم رو چیدم روی یه پلاستک رو یه زمین . یا به عبارتی بند و بار مو بساط کردم که به همه چیز راحت و سریع دسترسی داشته باشم . هر از گاهی هم دو تا بادوم و پسته میندازم دهنم که انرژی  ذخیره کنم .
دیگه همه جوره آماده شدم که وقتی سوالات به دستم رسید با نهایت سرعت شروع کنم.من و سه نفر دیگه تو یه کلاس 12 متری افتادیم  و هر کدوم یه گوشه برا خودمون کز کردیم .🥺😐
برای بار سوم نوشته رو صندلی رو می خونم . اسمم و عکس خوشگلم که برام چشمک میزنه D: 
( کدوم عکس شناسنامه ای خوشگله اخه؟ ساقی ام کارش درست بوده😉😅  )
برگه رو پشت و رو میکنم و خود اظهاری که همون اول نوشتم رو مرور میکنم.عادتم شده بود .
برای آزمون های کانون هم همیشه بالای برگه نظر سنجی خود اظهاری می نوشتم.
یه جایی خوندم که نوشتن احساسات و اطمینان از دانسته هات قبل از آزمون باعث میشه از میزان استرس کم بشه و نتایج بهتری بگیری .
بزارید واقعیت رو بگم. آدمی در اون لحظه حاضره هر کاری برای موفقیتش انجام بده.
وقتی آزمون شروع شد از سختی درس ادبیات یکم ترسیدم ولی سعی کردم به خودم مسلط بشم و به این فکر کنم که برای همه این درس سخته.
سعی کردم روش های تست زنی که قبلا بار ها تمرین کرده بودم و ترتیب درس هایی که باهاش کنار اومده بودم رو حفظ کنم.
دیگه بزارید ادای کاظم قلم چی رو در نیارم و از روش های اجی مجی خودم براتون نگم(وی چشمک می زند و می خندد😉😁) 
پاسخنامه که از دستم کشیده شد با آرامش نفسمو بیرون دادم و وسایلمو جمع کردم. 
پامو که از سالن امتحان بیرون گزاشتم یه دفعه یه چیزی محکم بهم برخورد کرد و سفت بهم چسبید. خب میریم که فیلم هندی رو داشته باشیم😅
با زور ملیکا رو از خودم جدا کردم و پیش بقیه رفتیم. فهمیدم که خانم حسینی دو بار زنگ زده و چون آزمون دیر تموم شده فک کرده من خراب کردم و زنگ نمیزنم.بعد از اینکه راجب کل آزمون اظهار نظر کردم رضایت به رفتن دادن😶
تو ماشین بود که یه چیز عجیب شنیدم.
مثل اینکه وقتی من داشتم آزمون میدادم ،مامان هم تو پارک داشته تشویق میکرده و هیع میگفته:این سوالو رد کن وقت گیره. بلد نیستی نزن و روش وقت نزار. سرعتی برو. استراحتتو داشته باش .و زمان نقصانی برو. 
خلاصه که یه عالمه از این جور چیزا میگفته و یقین داشته که به من الهام میشده😅😁یا مثلا میگفته که الان عربی رو تموم کرد رفت زبان .🤦‍♀️😄
اینجا بود که فهمیدم من به کی رفتم😁
                                                    ***
باورم نمیشه که الان درس ندارم که بخونم. یه حس آزادی و رها شدن خاصی دارم.
بلاخره میتونم برم و دلارام کوچولوی خاله رو ببینم😍
💜...Miss_Ftmh...💙

خوب خوب خوووووووب... 💙💜

سلااااااام من اوووووووومدمممممم 😍 

این پست خوشگل کی آپ شد ؟؟ 😻

احتمالا تو این یکی دوروز بوده که ندیدم...

یهو صفحه رو باز کردم دیدم به بــــــه 😍 😍 😍

خستگی از تنم در اومد اصلا 🤤 😝

خوب عشق من حالت چطووووووورههههههه؟؟؟؟ 🤩

 

سلام یاسی خانومم^^

خوش اومدی ابجی جانم.

این پست بدون آمادگی قبلی و یهویی بود. هر چی که اومد تو ذهنم بدون اصلاح نوشتم :) حق با تو بود اینجوری خیلی لذت بخش تره D:
 
خوبم . این روزا یه دوگانگی دارم. هم میترسم از شروع یه مرحله جدید و هم خوشحال و هیجانزده ام براش.
 خانم دکتر من چیکار میکنه؟ همه چی خوب پیش میره؟
💜...Miss_Ftmh...💙

با یاد و نام خدا، میریم که داشته باشیم کامنتارو D:

1. سبک نوشتن این پستتو خیلی پسندیدم مائده *.*

اینکه پلی بک زدی واقعا جذابش کرد ^ـــ^ و این جور نوشتنا کلا چون یکم

غیر عادیه و روندش ثابت نیست، دلنشین تره *ـــ*

برای من که خیلی اینطوری بود... یک امتیاز مثبت D: 😗

تو کامنت بده و من عشق کنم ^^

گقتم که یهویی بود و خب یکی از علت هاش هم این بود که نمی خواستم بیش از حد کنکور رو توصیف کنم و ترجیح دادم از روش رد شم ؛) باشد که آیندگان هم از روش رد شنD: 

فک کنم نوشتنم داره تقویت میشه :) خوشحالم خوشت اومد. 
 
میدونی با امتیاز مثبت یاد چی افتادم؟ همون که خودتم الان اومد تو ذهنت:) ذرت هم بعدا ازت میگیرم فک نکن میتونی شکم منو قانع کنی یا مثلا یادش برهD:

💜...Miss_Ftmh...💙

2. یه چیزی که از خانواده شما فهمیدم (حالا در همون حدی که من میدونم) اینه که

به شدت همه حالاتتونو با هم share میکنین... یعنی اگه سختی هست واسه

همتونه اگه شادی هست واسه همتونه اگه تفریح هست همه با همین... کلا

همه چی :) البته اینو تقریبا بیشتر خانواده ها دارن ولی تو شما بیشتر به چشم

میاد :) اون روزم همین بوده... اگه تو خسته شده بودی، این خستگی واسه اونا

هم بوده واسه همینم بعد کنکور خونه در خواب فرورفته D:

خداییشم اگه تو یه عالمه زحمت کشیدی و درس خوندی و اون روزم همه فنونو

اجرا کردی، اونا هم تو کل این یه سال شرایطو واسه تو فراهم کردن...!

خانوادت اصلا خانواده بیخیالی نیستن و بابت این واسه بار هزارم تبریک میگم بهت

قشنگم :) و اون روز، روز رهایی هر 4 تاتون بوده شک نکن 😉

💜...Miss_Ftmh...💙

3. تراز بالا ها :(((

حسینی باید خیلی بیشتر از یه حدس ریز میزد لعنتی D:

ولی باید خیلی حس جالبی باشه که تو بدونی خوب دادی اما لو ندی D:

خدارو باید بازم واسه همه اینا شکر کنی مائده جانم :)))

 

تراز بالا ها که شده بودن یه عامل عذاب و قیاس :(
متاسفانه به حرف من اعتماد نداشتن دیگ :)
اره خیلی خوب بود . همش با خودم میگفتم بزار نتایج بیاد معلوم میشه D:
  خداروشکر که کسی رو دارم که منو یادش بندازه و ازش ممنونم :)
💜...Miss_Ftmh...💙

اون لحظه ای که داشتی به عکست نگاه میکردی باید تو ذهنت به

خودت میگفتی... "چه حسی داری که من انقد زیبام؟؟ D: )

و بعد تو جلد خودت فرو میرفتی و با یه قیافه پوکر خودتو نگاه میکردی D:

البته این حجم از اعتماد به عرش فقط مختص منه D:

+

ملیکا خیلی از تو با احساس تره... D:

همیشه اون دومی ها با احساس ترن D:

متاسفانه جای یه خانومی خالی بود که روزی هزار بار از من اینو بپرسه و منم برم تو سیس پوکر  :) فقط این مختص توعه که انقدر زیباییD:

+
نکشیمون بابا دومی با احساس :)
الان یعنی گفتی من بی احساسم؟ دیگ تموم شد . کات:( 
بدون شوخی حق با توعه . ملیکا خیلی خوب احساساتش رو بروز میده. 
فک کنم من یه خود سانسوری درونی دارم که اجازه نمیده نارضایتی یا دوس داشتن رو نشون بدم. حداقل برای یه مدت و نه با تو:)
💜...Miss_Ftmh...💙

وااااااعی ساچ ا پشمممممااااااامممممممم 🤩 🤣

قیافه من موقع خوندن کاری که مامانت کرده: 😍 😍 😍

مامانت خیلی خوبه خیلییییییییییییی 😅 😅

من تصمیم گرفتم علاقمو از بابات به مامانت تغییر بدم لعنتی 😅 😅 

پس دیگه مطمئیین باشم که تله پاتی وجود داره :))))

اینم یه نوع تله پاتیه که مامانت میخواسته اون روز اجرا کنه دیگه D:

برم اینو هم به پست آخر مه یاس اضافه کنم D:

ناموسا دمش گرررررررررررم 🤩 🤩 🤩

 

خودمم پشمام ریخته بود از این حجم تله پاتی0_0
حتما بنویس بگو منشا تله پاتیمون مامانشه
💜...Miss_Ftmh...💙

خوب تموم شد D:

از اونجایی که 100 سال یک بار یه دونه کامنت تایید میکنی دیگه بیشتر از

این ریز نمیشم که بیشتر نشه اذیت نشی عزیزم D: (شوخی میکنم البته

خودت اختیار داری میتونی هرموقع عشقت کشید تایید کنی عشق دلم...

واسه من مهم اینه که خودت بخونیشون :) امیدوارم زود بخونیشون)

عااااااااالی بود واقعا حس خوبی داشت خوندن پست سومت عزیزترینم ^.^

مرسی بابتش :) قد یه سر سوزن از دلتنگی لعنتیمو که هیچ راهی واسه

آروم کردنش ندارم کم کرد... :)

 

💜...Miss_Ftmh...💙

کاظم قلمچی ثانویه، قد یه دنیااااااا خوشحالم واسه اینکه اون روز تونستی

خوب مدیریت کنی و موفق بشی D:

امیدوارم همیشه همینقدر خوب باشی که موفقیت هات بهت بیاد :))

و امیدوارم من همیشه توفیق اینو داشته باشم که موفقیت هاتو ببینم و کنارت

باشم تا با همه وجودم واست خوشحال بشم ماه من... خواهری من...

دردونه ی من... عشق من ^^

یادت نره که تو ماهِ آسمونِ منی :)) ماه مثل ستاره ها نیست که گاهی چشمک

بزنه و گاهی نه و آخرشم خاموش شه! ماه، پایداره :))

ماه درخشانه... ماه همیشه می تابه :)))

بهترین صفته واسه تو که عشقی ترینی... درخشنده ترینی :))

همیشه تو آسمون دلم بدرخش ماهِ من! :))

بی نهایت عاشقتممممــــ :)))))

-یاسِ ماه :)

یاسی خانومم امیدوارم همیشه همراه هم باشیم دستامون تو دست هم باشه و دلامون وصل به هم و نگاهمون به خدا :)

عزیزترینم همه ی خوشبختی ها و خوبی های دنیا رو برات خواهانم و امیدوارم به ارزو های قشنگت برسی. به آرزو های قشنگمون برسیم دست در دست هم.

ابجی قشنگم قدر لحظه هایی که الان داری رو بدون که هر ثانیه اش آینده اتو میسازه و نگاتیو سفید زندگیتو رنگی میکنه.

می دونم که خودت همه اینا رو میدونی ولی گاهی شنیدن از زبون یه ادم دیگ انگیزه ایجاد میکنه و من سعی میکنم همه ی انگیزه مورد نیازت باشم:)

یاس ماه بی اندازه دوستت دارم و منتظر روز های ابی -یاسی آینده خواهم بود:))))

 
Lee. NarXeS(:

چی قبول شدی؟

پزشکی🌸
💜...Miss_Ftmh...💙

برای خودتان یک دوست پیدا کنید، یکنفر که تا اَبَد بماند، یکنفر که حالتان،جانتان،یارتان،بد و خوبتان را همه را با هم بخواهد، یکنفر که حالش را بپرسید،خوابش را ببینید .
آدم ها باید، غیر از عشق و خانواده ،یکنفر را داشته باشند که همه چیزهایی که نمی شود به آن دو قبلی گفت به او گفت!
از سردرد های کوچکتان تا غمهای یکساله!
یکنفر که تا صبح روبروی هم بنشینید و غرهایتان را بزنید و او گوش کند و شما را با آغوشش گمراه نکند و به وقتش آغوشش را چهار تاق باز کند برای شخص شما.
یکنفر که بابت هیچ چیز، سوال نکند تا وقتی می گوئید برویم ، او بند کفشهایش را بسته باشد ، قبل از قفل در.
یکنفر باید باشد که در جواب سوالهای شما بی حسادت بگوید: چه خوش رنگی،چه زیبایی،چه ماهی،چه یاری،چه خونه ای،چه دست پختی،چه هنری و هزار چه بدون حسادت و با کلی عشق.
یکنفر باید در زندگیتان باشد، که قرارتان با او بوسیدنِ از سرِ شهوت نیست، اینبار خودِ لذت است. یکنفر که تختخواب شما را نمی خواهد ، خواب شما را می خواهد، آرام و پُر رویا.
یکنفری که یک نفر نیست، به شما <وصل> است ،یکنفر است.
یکنفرِ کمیاب، اما هست که نامش دوست است .
هر آدمی باید یکنفر را داشته باشد که صبح از فکرش در شما حسادت کند.
یکنفر را دوست بدارید و با آن پیر شوید، اگر عمرمان قرارش به سپیدیست ... !

+

این متن تقدیم به درست ترین مخاطبِ دلم! :)

چقدر دقیق برای تو نوشته نویسنده... انگار تو دلم بوده مائده ی من... 💙💜

🌸🌙
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
می نویسم تا خالی بشم می نویسم تا فراموش نکنم . می نویسم که اثری از من در گوشه ای از دنیا باقی بماند.
Designed By Erfan Powered by Bayan