The diary of doctor

اینجا پر از منه و رویاهام . به دنیای من خوش اومدید

برای نسیمم

  • ۰۰:۴۳

اولین ها زیاد داشتم ولی برای من این اولین با همه ی اولین ها زمین تا آسمون تفاوت داشت. مگه چند بار میشه تو یه روز شوکه شد تعجب کرد عشق کرد و ترسید و با خوشحالی و ناراحتی یه دختر بچه خوشحال و ناراحت شد؟ امروز بارها با خنده ی نسیم خندیدم و با دردش درد کشیدم. الان قلبم در رقیق ترین حالت ممکنه و احساساتم در حال فوران از ذهنم و قلبم.

فارغ از حس و حال من اومدم که از نسیم بگم. نسیم معصومی نیک یه دختر بچه ۸ ساله مبتلا به بیماری پروانه ای از مرکز بهزیستی کوثر. نسیم من قشنگ ترین و باهوش ترین و شیرین ترین و قوی ترین دختر بچه ی روی زمینه. وقتی بهم گفتن که قراره سرپرستی سه تا بچه که یکیشون پروانه ای و دوتای دیگه کند ذهن هستن رو به عهده بگیرم اصلا تصورش هم نمی کردم امروز اینجوری پیش بره. فریده و محدثه با وجود بیماری خودشون از پس کاراشون بر می اومدن و بزرگتر از نسیم من بودن. ولی نسیم بود که هر لحظه بیشتر منو عاشق خودش می‌کرد.

اولش با خودم فکر میکردم که باید با یه دختر گوشه نشین و ساکت که جدای از بقیه بچه ها افتاده همدردی کنم و تلاش کنم برای ارتباط گرفتن و ناموفق بمونم. ولی نسیم خط بطلانی شد روی همه ی تصوراتم. نسیم خودش آماده ی ارتباط گرفتن بود. خودش همه ی محدودیت هاش رو می دونست و به شدت درک می‌کرد. وقتی ازش پرسیدم دوست داری چه کاری انجام بدی؟ و گفت کاردستی درست کنم. همونجا بود که فهمیدم قراره لحظه به لحظه بیشتر از قبل شوکه ام کنه. 

نسیم عزیزم به شدت باهوش و خلاقه.  با اینکه انگشت هاش بهم چسبیده است ولی عاشق کاردستی درست کردنه. وقتی بچه های دیگه داشتن بازی میکردن نسیم کوچولوی قشنگم یه گوشه می نشست و بدون خستگی و با عشق یه عالمه کاردستی و اوریگامی درست می‌کرد و لذت می‌برد. شاید باورش براتون سخت باشه همونطور که تا قبل از این برای من بود ولی نسیم کاملا خودش رو پذیرفته بود و خیلی زودتر از بقیه اوریگامی ها رو یادمیگرفت و انجام می‌داد.  

تمام تلاشم این بود که نسیم بین بقیه بچه ها باشه و همینطور از برخورد محکم یا زمین افتادنش جلوگیری کنم. نمی دونید هر تماسی که باهاش میشد تو دل من غوغایی بود و حتی اگر درد نمی کشید بازم نگرانش میشدم. با این وجود نسیم قشنگ من عاشق این بود که بگه هر کی زودتر برسه! و خودش جلوتر از بقیه با قدم های کوچیکش شروع کنه به دویدن. وقتی بهش می‌رسیدم از فرط هیجان می خندید که الهی فدای خنده هاش بشم! 

شده تا حالا تو یه لحظه هم خوشحال باشی هم تو دلت نگران و ناراحت و خودت رو هزاران بار لعنت کنی که کاری نمی تونی برای خنده یه کی دیگه بکنی؟ 

نسیم مثل بقیه بچه های بهزیستی کوثر پدر و مادر نداره.ولی نسیم من خیلی قویه خیلی خیلی بیشتر از دختر بچه های ۸ ساله معمولی. وقتی ازش پرسیدیم که نسیم خانوم چه آرزویی داری؟ خیلی واضح و ساده گفت خوب بشم! 

همین جمله اش بس نیست برای اینکه بمیرم و زنده بشم؟ منی که نمی دونستم چی باید بهش بگم الان چه واکنشی نشون بدم. با جمله اش قلبم درد گرفت و لبخند زدم سوختم و لبخند زدم. لعنت با این بیماری لعنت به منی که کاری از دستم بر نمیاد تا از شر این بیماری نجاتش بدم! چجوری می تونم آرزوش رو برآورده کنم براش اخه؟ 

اصرار کردیم که یه آرزوی دیگه هم داشته باشه اخه می خواستیم براش برآورده کنیم وقتی گفتیم اسباب بازی و عروسک و چیزای دیگه چی دوست داری؟ نسیم جانم اصلا در قید و بند این چیزا نبود. گفت همه اش رو دوست دارم. براش فرقی نمی‌کرد. 

موقع نوشتن اسمش متوجه شدم که فامیلی که بهزیستی براش انتخاب کرده فامیلی منه و الحق که نسیم من پاک ترین و معصوم ترین و نیک ترین نسیم توی دنیاست! وقتی میگم امروز احساسات هر لحظه در من موج میزد اغراق نمیکنم. نمی دونستم تعجب کنم خوشحال باشم یا چی. من حسم و نفسم بند حس نسیم شده بود! و از همین الان به شدت دلم براش تنگ شده و نمی دونم چجوری قراره دوری ازش رو تحمل کنم !

قبل از این که مستقیم با نسیم آشنا بشم چیزی که تن و بدن و قلبم رو به رعشه انداخت همخونی و همراهیش موقع خوندن سرود سلام فرمانده بود . 

همین الان وقتی چشمام رو می بندم می تونم نسیم  رو چند صندلی جلوتر از خودم ببینم که با اون قد کوچیکش سر پا وایساده و دستای کوچیک پوست پوسته شده و قرمزش رو تا جایی که تونسته بالا گرفته و میگه: خودم سردارت میشم!

اگر این صفحه الان توی دفتر خاطرات بود برگه پر از رد اشک شده بود. 

خدایا من چیکار کنم اخه؟ چجوری قربون این بچه برم چجوری فداش بشم که خدا رو خوش بیاد؟  

مشکل ما آدما اینه که فقط ادعامون میشه تا دوتا کار خوب میکنیم سریع علم یزید به دست میگیرم و تو چشم همه فرو میکنیم. می خواستی سرباز امام زمان بشی اره؟ کجای کاری که این دختر سردارش شده! تا وقتی نسیم و امثال نسیم هست مگه ما هم دیده میشیم؟ قربون تک تک زخم های روی بدنش بشم من! قربون دست های خوشگل و کوچولوی نسیمِ مائده !


+عکس خودم و نسیم و آرزوی نسیم رو میزارم اینجا که هیچ وقت از دستشون ندم!

+نمی خواستم بعد دو سال اینجوری برگردم ولی احساساتم از کنترل من خارج شده!




Fatemeh🌸

به نام خالق نیلوفر های آبی 🌸💙

" سوگند به نیکو ترین، نیک ترین قلب ها🤍، نیکی هارا جذب کرده و به آنها عشق می ورزند... 

 

وقتی به چهره "نسیمِ قشنگِ مائده 😇❤️" نگاه میکنم، یه دنیای پر از شیرینی رو میبینم... پر از شیطنت های معصومِ کودکانه! و وقتی به چهره ی مائده ای که کنار نسیمه نگاه میکنم، شادی و درخششی رو توی چشماش میبینم که بی نظیره، که موج میزنه ... 🌔🧚‍♀️

 

تو برای بیان حست کنار نسیم نیاز به کلمه ها نداری... هرکس به چشمات توی این عکس نگاه کنه میفهمه که چقدر لذت میبری از کنارش بودن و... چقدر دوستش داری💙... "این چشم های درخشان و زیبا، گویای همه چیز هستند... 

 

 

 

 

فاطمه امروز خیلی دلتنگش شده بودم با اینکه تازه دیروز باهاش آشنا شدم. می تونم بگم تا قبل این با عشق در نگاه اول آشنا نبودم اگر این حس من به نسیم رو عشق معنی کنیم.
هر بار که دلم خیلی خیلی دلتنگ نسیم میشه همه حرکاتش و حرفاش رو تو ذهنم مرور میکنم و زل میزنم به عکسش و با خودم فکر میکنم الان تو مرکز کوثر داره چیکار میکنه و با خودم برنامه میریزم که از چه راهی وارد بشم که حداقل بزارن از دور ببینمش و هدیه بفرستم براش 
Fatemeh🌸

یادمه توی یکی از کتاب های دینی مون یه حدیثی داشتیم که می‌گفت ارزش هر انسانی به اون چیزیه که دوستش داره...

تو اونقدر ارزشمندی، اونقدر دلت دریاست مائده جان که میتونی عشقتو، به چنین دختر قشنگی که الحق لایقشه، هدیه کنی... 

از امام علی تو نهج البلاغه:)
Fatemeh🌸

" من مطمئنم لحظاتی که تو کنار نسیم بودی و قلب قشنگ و دریاییت براش میتپیده، خدا هم لبخند میزده" ...

 

به امید روزی که خانوم دکتر معصومی بتونه آرزوی قشنگ نسیم رو برآورده کنه و بتابه توی آسمون زندگیش...

چون اون ماهه و تابشش میتونه همه جا رو روشن کنه💛🤍

 

"آمین شود، هرآنچه میپندارید... 🤲🏻👩‍👧🤍"

ای کاش یه راه درمان پیدا میکردم که نسیم رو از درد نجات بدم که بتونه مثل بقیه بچه ها با خوشحالی و بدون نگرانی از افتادو و زخم شدن بازی کنه و بدوه.
Fatemeh🌸

عشق، دوست داشتن، هر اسمی که خودت دوست داشته باشی رو میتونی روش بذاری مائده جان این حس توعه😍 و من میتونم حس کنم چقدررر قشنگه حست، قربونت برم الهی❤️

 

وقتی یه فرشته، یه فرشته ی قشنگ دیگه رو دوست داشته باشه، تموم این حسای امروزت معنی پیدا میکنن❤️

Fatemeh🌸

وقتی آدم کسی رو خیلی خیلی خیلی زیاد و خیلی خالصانه دوست داره، دقیقاااا همین حسایی که برام توصیف میکنی رو نسبت بهش پیدا میکنه💙🤍

 

همش فکر میکنه یعنی اون الان کجاست داره چی کار میکنه برنامه میچینه دلتنگش میشه :)))

 

اینا همشون طبیعی ان و من خیلیییی خوشحالم که تو چنین حس پاک و قشنگی رو داری تجربه میکنی نسبت به چنین فرشته زمینی ای مائده ی من 😍❤️

Fatemeh🌸

معلومه که میتووووونی ‌:)))))

 

عشق جان، نسیم خیلیییی خوشبخته که انقدررر به دل بهترین خانوم دکتر دنیا نشسته😍🤍 

 

معلومه که میتونی راه پیدا کنی برای درمانش این مسیر، مسیر توعه عزیز من💛

Fatemeh🌸

حس منو قبول داری مایی؟

 

حسم بهم میگه خیلی خیلی زود، آینده شما دوتا رو سر راه هم قرار میده❤️

 

و حس میکنم تو میتونی یه کار خیلی خیلی بزرگ و قشنگ برای برآورده شدن آرزوش انجام بدی عزیز من... 

Fatemeh🌸

حس میکنم این حس رو، با این همه قشنگی، خدا به دل تو انداخته مائده... 

 

و حس میکنم باید ازش استفاده کنی برای تلاش برای برآورده کردن آرزوی نسیم قشنگ، خنک و خوش عطرِ قلبت... 😍🌸🤍

Fatemeh🌸

مائده جان یه چیز مهم ...
👇🏻
👇🏻
👇🏻
👇🏻
👇🏻
👇🏻
👇🏻
👇🏻
👇🏻
👇🏻
من درمورد نسیم و این حس خوشگلت، از تو چیزی نمیپرسم، خوب؟ چون میدونم شاید بخوای قشنگیشو فقط برای خودت نگه داری یا به هردلیلی صحبت نکنی راجبش و من به این احترام میذارم🙏🏻 ...

Fatemeh🌸

فکر میکنم دو سه تا از کامنتام اینجا نیومدن ... 

توی یکیشون گفته بودم عکس پروفایل اینجا چقدر زیباست دلبـر بانووو جـان 😍🌙 درست مثل مآهی که نور درخشانش سطر سطر اینجارو نورانی کرده ^_^✨💜

Fatemeh🌸

و اون نوشته ای که تو بخش درباره نوشتی...

راستش اگر بخوام صادق باشم، من نوشته ی قبلیت رو بیشتر دوست داشتم💜 اونی که توش به اسم هات اشاره کرده بودی:) ماه🌙، مهدخت👩🏻‍⚕️، مائده و...

اما چیزی که مهم ترینه، نظر، عشق و دوست داشتن خودته❤️ اول چیزی که تو میخوای و تو دوست داری مهمه، بعدش اگر واقعا دوست داشتی، میتونی به قلب های دیگری که توی سینه ی تو میتپه هم فکر کنی... ❤️

Fatemeh🌸

نوشته ی جدید دربارت هم قشنگه:)

مثل نوشته قبلی مثل دونه دونه ی این کلمه ها که نور درخشان ماه🌙 رو دارن تو خودشون ... 😍

و... 

" حتی اگر این صفحات سرد مجازی هم نباشند، اثر تو همیشه توی قلب من باقی میمونه... 💜" 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
می نویسم تا خالی بشم می نویسم تا فراموش نکنم . می نویسم که اثری از من در گوشه ای از دنیا باقی بماند.
Designed By Erfan Powered by Bayan